در تقدیس ایالات متحده...
فارابی گفته; بهترین فرد برای اداره اجتماع, فیلسوف کامل ه..
1_در فلسفه یه اصلی است در مورد اجتماع که می گه; اصالت در هر جامعه ی دارای اجزایی, با افراد و اجزاء اون اجتماعه.. مثلا وقتی به دست خود اشاره کنیم و از آن به یک دست نام ببریم, در واقع مسامحه در تعریف کردیم, چرا که یک دست در واقع و خارج, حقیقتا پنج انگشت است, نه یک واحدی بنام دست, و آنچه که بعنوان دست نام برده می شه; در حقیقت امری ذهنی و انتزاعی است و نه محقق در خارج, چرا که در خارج ما با پنج انگشت جدا از هم مواجهیم, که با هارمونی بین آنها یک مفهوم انتزاعی برداشت می شود تحت عنوان "یک دست"... پس آنچه تحت عنوان اجتماع, در خارج متحقق است; مجموعه ای از افراد است, نه یک واحد بنام اجتماع/
2_ شخصی رسید خدمت رسول مکرم اسلام و عرض کرد فقیرم به من کمک کنید, حضرت پرسید چه در خانه داری؟ گفت تنها یک کاسه چوبی برای غذا خوردن.. فرمود همان را بیاور, به اصحاب گفت: چه کسی این کاسه را به بیشترین قیمت می خرد؟ فردی آنرا به چند درهم خرید, پول را به سائل داد و گفت با این پول برای خود تیشه ای بخر و در صحرا به جمع آوری خار بپرداز و از این راه ارتزاق کن.. بعد فرمود; در اسلام کرامت انسان بالاترین امور برای حفظ شدن است, در کمک کردن به دیگران نیز آنرا حفظ کنید... باقر از همین طایفه فرمود; اگر سائل می دانست چه چیزی در سوال (خواهش ) قرار دارد, از احدی درخواست چیزی نمی کرد... این از پایه های تربیت دینی است که "حفظ کرامت شخص", از اهم امور است...
3_ در هر اجتماعی بنابر نکته 1, اصل آن اجتماع, افراد آن جامعه هستند. و بنابر نکته 2; حفظ کرامت آن افراد, از مهمترین دستورات اداره آن جامعه است. بنابر این هر گروهی در هر گوشه ای از جامعه باید بتوانند با بهره گیری از توانایی های فردی و بخشی خود, به اداره امور خود بپردازند و از پس تامین نیازهای خود بر بیایند.. مثلا اگر در گوشه ای, گروهی از افراد دارای منابعی از خاک و یا آنچه ذیل و یا فوق آن قرار دارد, هستند; آن منابع در درجه اول, باید تامین کننده نیازهای همان افراد باشد, سپس بقیه افراد را نفعی داشته باشد ...
تو همین کشور خودمون مثلا در جنوب; فقیرترین مردم در خوزستان و سیستان, ساکن ثروتمندترین بخش های این کشورند, که با اتخاذ سیاست های غلط این وضع ادامه داشته و دارد.. مردمی که با داشتن منابع و امکانات کافی برای گذران معیشت خود, چشم به دست و دهان مرکز نشینانند که با اتخاذ تصمیمی و یا تخصیص امکاناتی, رنگی به زندگی بی رنگشان ببخشند...
اگر کسی گفت که ایران یک کشور واحده, نه مجموع چند استان, او از کنار تعقل هم عبور نکرده, چرا که این حرف, نه با اصل مبرهن فلسفی, نسبتی داشته و نه با اصول متقن دینی, تناسبی... این قماش سخنان پوپولیستی فقط ترانه هایی است خوش نوا, که نه بهره ای از عقل سلیم داره و نه نصیبی از نقل کریم ...
غرب وحشی که تنها کمتر از یک صده است که نظام برده داری رو رها کرده, امروزه به این دستاورد بزرگ رسیده که در اجتماع آنچه الویت اداره امور آن اجتماع است; همانا بها دادن به فرد و بتبع آن افراد جامعه است; از اینرو بجای اداره توتالیته و مرکز گرایانه, به سمت اداره بخش محور و ایالت مدار رفته, که در شکل صوری, بهترین و عالی ترین نوع اداره هر اجتماعی است (هرچند در عمل کم و کاستی های بسیاری دارند )..
بنابراین علت تمام توجیهاتی که در باب عدم روآوردن به سیستم ایالتی, مطرح می شه رو باید در جای دیگه ای جستجو کرد, جایی دون اندیشه و تعقل/
پ.ن1; این نوت در تقدیس و تعلیل نوع اداره یک جامعه است نه کشوری خاص..
پ.ن2; این نوت سیاسی نیست هر چند در باب سیاسته..
پ.ن3; هر کی خوند و خواست فحش بده یه بار دیگه هم بخونه, اگه بازم سر تصمیمش بود; یه دونه غیر کش دارش رو این پایین کامنت کنه /
منبع : https://plus.google.com/104382627533018541290/posts/Z4NgqpZj19V