مکتب بوشهر /تاریخ اندیشه بوشهر

مکتب بوشهر / تاریخ اندیشه بوشهر

مکتب بوشهر /تاریخ اندیشه بوشهر

مکتب بوشهر / تاریخ اندیشه بوشهر

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ (دوره مشروطه) ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ

ﺣﻤﻠﻪ ﻧﺎﻭﻫﺎﯼ ﺟﻨﮕﯽ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﮐﺎﻧﺘﻮﻥ

ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻗﺪﯾﻢ ﭼﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻣﻼﺣﻈﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﺁﻥ ﺧﺒﺮ ﭼﮕﻮﻧﻪ

ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺗﻔﺴﯿﺮﺵ ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﺷﻮﯾﻢ . ﻣﺘﻦ ﺧﺒﺮ ﭼﻨﯿﻦ

ﺍﺳﺖ؛ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﮐﺸﺘﯽ ﺟﻨﮕﯽ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺑﻨﺪﺭ ﮐﺎﻧﺘﻮﻥ

ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ . ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻧﺎﻭﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﭼﯿﻦ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯾﺶ

ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﭼﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ؛ ﻭﻟﯽ ﭼﯿﻨﯽ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ

ﻭﻗﺖ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻧﻮﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﻧﮕﺮﻣﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ

ﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ

ﻣﺎ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﻮﯾﺪ . ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﺭﺳﻢ

ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻧﻮﺍﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻔﯽ ﺷﻨﯿﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ

ﻋﺒﺮﺗﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ،

ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﺎﺥ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﺍﻥ ﭼﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﯾﻢ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ

ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﻄﻼ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﺗﻮﭖ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺷﻬﺮ

ﮐﺎﻧﺘﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﺳﻮﺧﺖ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۶
mahmood kangani

ﻫﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﯾﮏﺑﺎﺭ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏﺑﺎﺭ ﺍﺯﻣﺎﺩﺭ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ، ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ، ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﺰﺍﯾﺎﻧﺪ ﻭ ﺗﻮﻟﺪ ﺛﺎﻧﯽﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﺗﻮﻟﺪ ﺛﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻌﻠﻢ.ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻮﺏ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ . ﺳﻘﺮﺍﻁ ﮔﻔﺖ : ‏« ﻣﻦ ﻣﺎﻣﺎ ﻫﺴﺘﻢ‏» ﻓﯿﻠﺴﻮﻑ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻣﺎﻣﺎ ﻫﺴﺘﻢ. ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎ؟ ﯾﻌﻨﯽﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﻮﻟﺪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻋﻠﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ . ﺑﺎ ﺗﻌﻠﯿﻤﺎﺕ ﻣﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ . ﺍﯾﻦ ﺗﻮﻟﺪ ﺛﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ.

دکتر دینانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۲
mahmood kangani

ﻫﺎﺑﺴﺒﺎﻡ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﻮﺭﺥ ﺑﺎ ﺳﻴﺎﺳﺖﻭﺭﺯﻱﻫﺎﻱ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺘﻲ ﻣﺜﻞ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻛﺸﺖ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺸﺨﺎﺵ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻣﻌﺘﺎﺩﺍﻥ . ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺭﺧﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺳﻴﺎﺳﺖﻭﺭﺯﻱﻫﺎﻱ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺘﻲ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ؛ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﭘﺮﺩﺍﺯﻱﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ، ﻧﻮﻋﻲ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﻮﺍﺩ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻳﺎ ﺧﻮﺍﻧﺶﻫﺎﻱ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺘﻲ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﻨﻨﺪ. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۰۵
mahmood kangani

در تقدیس ایالات متحده... 

فارابی گفته; بهترین فرد برای اداره اجتماع, فیلسوف کامل ه.. 

1_در فلسفه یه اصلی است در مورد اجتماع که می گه; اصالت در هر جامعه ی دارای اجزایی, با افراد و اجزاء اون اجتماعه.. مثلا وقتی به دست خود اشاره کنیم و از آن به یک دست نام ببریم, در واقع مسامحه در تعریف کردیم, چرا که یک دست در واقع و خارج, حقیقتا پنج انگشت است, نه یک واحدی بنام دست, و آنچه که بعنوان دست نام برده می شه; در حقیقت امری ذهنی و انتزاعی است و نه محقق در خارج, چرا که در خارج ما با پنج انگشت جدا از هم مواجهیم, که با هارمونی بین آنها یک مفهوم انتزاعی برداشت می شود تحت عنوان "یک دست"... پس آنچه تحت عنوان اجتماع, در خارج متحقق است; مجموعه ای از افراد است, نه یک واحد بنام اجتماع/ 

2_ شخصی رسید خدمت رسول مکرم اسلام و عرض کرد فقیرم به من کمک کنید, حضرت پرسید چه در خانه داری؟ گفت تنها یک کاسه چوبی برای غذا خوردن.. فرمود همان را بیاور, به اصحاب گفت: چه کسی این کاسه را به بیشترین قیمت می خرد؟ فردی آنرا به چند درهم خرید, پول را به سائل داد و گفت با این پول برای خود تیشه ای بخر و در صحرا به جمع آوری خار بپرداز و از این راه ارتزاق کن.. بعد فرمود; در اسلام کرامت انسان بالاترین امور برای حفظ شدن است, در کمک کردن به دیگران نیز آنرا حفظ کنید... باقر از همین طایفه فرمود; اگر سائل می دانست چه چیزی در سوال (خواهش ) قرار دارد, از احدی درخواست چیزی نمی کرد... این از پایه های تربیت دینی است که "حفظ کرامت شخص", از اهم امور است...

3_ در هر اجتماعی بنابر نکته 1, اصل آن اجتماع, افراد آن جامعه هستند. و بنابر نکته 2; حفظ کرامت آن افراد, از مهمترین دستورات اداره آن جامعه است. بنابر این هر گروهی در هر گوشه ای از جامعه باید بتوانند با بهره گیری از توانایی های فردی و بخشی خود, به اداره امور خود بپردازند و از پس تامین نیازهای خود بر بیایند.. مثلا اگر در گوشه ای, گروهی از افراد دارای منابعی از خاک و یا آنچه ذیل و یا فوق آن قرار دارد, هستند; آن منابع در درجه اول, باید تامین کننده نیازهای همان افراد باشد, سپس بقیه افراد را نفعی داشته باشد ... 

تو همین کشور خودمون مثلا در جنوب; فقیرترین مردم در خوزستان و سیستان, ساکن ثروتمندترین بخش های این کشورند, که با اتخاذ سیاست های غلط این وضع ادامه داشته و دارد.. مردمی که با داشتن منابع و امکانات کافی برای گذران معیشت خود, چشم به دست و دهان مرکز نشینانند که با اتخاذ تصمیمی و یا تخصیص امکاناتی, رنگی به زندگی بی رنگشان ببخشند...

اگر کسی گفت که ایران یک کشور واحده, نه مجموع چند استان, او از کنار تعقل هم عبور نکرده, چرا که این حرف, نه با اصل مبرهن فلسفی, نسبتی داشته و نه با اصول متقن دینی, تناسبی... این قماش سخنان پوپولیستی فقط ترانه هایی است خوش نوا, که نه بهره ای از عقل سلیم داره و نه نصیبی از نقل کریم ...

غرب وحشی که تنها کمتر از یک صده است که نظام برده داری رو رها کرده, امروزه به این دستاورد بزرگ رسیده که در اجتماع آنچه الویت اداره امور آن اجتماع است; همانا بها دادن به فرد و بتبع آن افراد جامعه است; از اینرو بجای اداره توتالیته و مرکز گرایانه, به سمت اداره بخش محور و ایالت مدار رفته, که در شکل صوری, بهترین و عالی ترین نوع اداره هر اجتماعی است (هرچند در عمل کم و کاستی های بسیاری دارند )..

بنابراین علت تمام توجیهاتی که در باب عدم روآوردن به سیستم ایالتی, مطرح می شه رو باید در جای دیگه ای جستجو کرد, جایی دون اندیشه و تعقل/

پ.ن1; این نوت در تقدیس و تعلیل نوع اداره یک جامعه است نه کشوری خاص..

پ.ن2; این نوت سیاسی نیست هر چند در باب سیاسته..

پ.ن3; هر کی خوند و خواست فحش بده یه بار دیگه هم بخونه, اگه بازم سر تصمیمش بود; یه دونه غیر کش دارش رو این پایین کامنت کنه /


منبع : https://plus.google.com/104382627533018541290/posts/Z4NgqpZj19V

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۰۰
mahmood kangani

آتشگرایان غیر موبد

ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﻭ ﺍﺭﺳﻄﻮ، ﺣﺘﯽ ﺳﻮﻓﺴﻄﺎﺋﯿﺎﻥ ﻫﻢ ﺭﻭﺷﺸﺎﻥ ﺭﻭﺵ

ﺩﺍﯾﺎﻟﻮﮒ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮏ ﯾﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺪﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺟﺪﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺪ ﻧﻈﺮ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺟﺪﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺭﺳﻄﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ. ﺟﺪﻟﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻻﺧﺲ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ﭼﻬﺎﺭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺑﺤﺚ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﮐﺎﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺩﺍﯾﺎﻟﻮﮒ ﺍﺳﺖ .

ﺩﺍﯾﺎﻟﻮﮒ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟ ﺩﺍﯾﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻭ . ﻟﻮﮒ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﺗﺶ. ﺣﺎﻝ ﺩﺍﯾﺎﻟﻮﮒ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺍﺳﺖ؟ ﺁﺗﺶ ﭼﻪﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﻨﯽ، ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﮐﻮﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﻘﺎﭘﺪ . ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮐﻮﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﺸﻮﺩ. ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻫﺮﺍﮐﻠﯿﺖ، ﺑﺎ ﺁﺗﺶ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ . ﺍﻭﺝ ﻟﻮﮔﻮﺱ ﺩﺭ ﻫﺮﺍﮐﻠﯿﺖ ﺍﺳﺖ. ﻣﻨﺘﻬﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﮑﺘﻮﺏ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ.

ﺍﯾﻦ ﻣﯽ ﮐﻮﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﺗﺶ ﻧﺸﻮﺩ ﻭ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﮐﻮﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﻨﺪ . ﺍﯾﻦ ﺩﻋﻮﺍ ﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ! ﺣﺎﺻﻞ ﺁﺗﺶ ﺍﻓﺮﻭﺯﯼﭼﯿﺴﺖ؟ ﺣﺎﺻﻞ ﺁﺗﺶ ﺍﻓﺮﻭﺯﯼ ﯾﮑﯽ ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﺮﻣﺎ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﺳﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺁﺗﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ، ﺛﻤﺮﻩ ﺁﻥ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ . ﺍﺻﻼ ﺧﻮﺩ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﯿﻦ. ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﭼﺸﻢ ﻫﻢ ﭼﯿﺰﯼ

ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﯿﺎﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ . ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﺁﻥ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥﺁﺗﺶ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ

ﻣﻌﻨﺎ، ﻣﻘﺪﺱ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﻭﯾﺪ ﻭ ﻣﺜﻼ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ 8 ﻣﺎﻩﺁﻧﭽﻨﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﺘﺎﻥ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ . ﺁﻥﻭﻗﺖ ﺍﺭﺯﺵ ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺁﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ

ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﺗﺶ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻦ ﮐﺸﺎﮐﺶ ﺣﺎﺻﻠﺶ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ .ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﮐﺸﻤﮑﺶ ﺑﻪﺩﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ . ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺸﻤﮑﺸﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﺁﻥﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺒﺮﺩ ﻭﺷﺎﮔﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﻮﺍﯾﯽ ﺑﺮﺳﺪ . ﺣﺎﺻﻞ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺩﻭﻃﺮﻓﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺍﯾﺎ ﺍﺳﺖ. ﻣﻮﻧﻮ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻮﻧﻮﻟﻮﮒ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺷﻌﺎﺭ ! ﺷﻤﺎ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ.

ﺣﺎﺻﻞ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺁﻥﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ . ﭼﻮﻥ ﮔﺮﻣﺎ ﺳﺒﺐ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ . ﭼﻮﻥ ﻣﻮﻟﮑﻮﻟﻬﺎ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﭘﺲ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺣﺎﺻﻞ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ . ﺍﮔﺮ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺨﺶ ﻧﺒﻮﺩ . ﺍﯾﻦ ﻫﺎ

ﺍﺻﻼ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺍﯼ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺍﯼ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺑﯽ ﺟﺎﻥ ﺭﻭﺑﺮﻭﻫﺴﺘﯿﺪ، ﻣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﻠﮑﻪ ﯾﮏ ﺳﺮﯼ ﻣﻔﺮﻭﺿﺎﺕ ﺍﺳﺖ.

ﺳﻘﺮﺍﻁ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﺎﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ . ﻫﻤﯿﻦ

ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺨﺶ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺑﺨﺶ ﺩﺭ ﺍﺭﺳﻄﻮ ﺑﻪ ﺟﺪﻝ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﯾﮏ ﺭﻭﺵ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﺪ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﯾﺎﻟﻮﮒ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﺭﺳﻄﻮﯾﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﯾﺎﻟﻮﮒ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻘﻞ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻋﻘﻞ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﯿﺪ، ﻣﻦ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﺪ.

ﺁﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻭ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﯽ ﺷﺪ . ﺑﺎ ﺩﯾﺎﻟﻮﮒ ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﻣﺎﻥ ﮐﻪﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻬﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﻬﻢ ﺳﺒﺐ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺗﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﯾﮏ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﺮﻭﯾﻢ . ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﺍﺭﺳﻄﻮ ﺟﺪﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺟﺪﻝ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺳﮑﺎﺕ ﺧﺼﻢ، ﯾﻌﻨﯽ ﻃﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﺳﺎﮐﺖ ﮐﻦ ! ﺣﺎﻻ ﺭﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻏﻠﻂ، ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﯾﺎ ﻏﻠﻂ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻃﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﮑﺶ .

ﺁﻥ ﻃﺮﻓﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻤﺎ ﻗﺪ ﻋﻠﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺭﺩ ﮐﻨﯽ . ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﯾﺎﻟﻮﮒ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺴﺖ، ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﺪ . ﺩﺭ ﺍﺭﺳﻄﻮ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﺁﻥ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ

ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻠﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﺸﯽ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ

ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﮔﺮﯾﺒﺎﻧﮕﯿﺮ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﺳﻄﻮ ﻭ ﺭﻭﺵ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ 

دکتر حسین فلسفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۸
mahmood kangani

 ﺳﺎﻝ ۱۹۲۴ ﻟﻮﯾﯽ ﺩﻭﺑﺮﻭﯼ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻮﺭ ﺑﻠﮑﻪ ﺗﻤﺎﻡ

ﻣﻮﺍﺩ ‏ ‏ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺧﺎﺻﯿﺖ ﻣﻮﺟﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻭﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﻮﺝ

‏(λ ‏) ﻭ ﺗﮑﺎﻧﻪ ‏( p ‏) ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺮ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﺮﺩ :


__h_‏=λ

P


کل رساله ی دکترای دوبروی نصف صفحه بود. اثبات همین فرمول تاریخی

 حالا به حکمای قدیم بدادن بگو اثبات کن باید یه دویست کتاب مینوشتن 

فیزیک همه چیز رو خلاصه کرده خجالت هم نمیکشن این فیزیک دانها :))) 

همین الان به یه استاد تمام فیزیک بری بگی رساله ی دکترام زیر صد صفحه است بت میخنده. رسما همه چی کیلوییه شده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۵
mahmood kangani

روی سخن با روشنفکران پفیوز

چرا خودت رو نسبت به غرب با یکی دو جین منتقد خود غربی میبینید تا چیزی میشه از سارتر توی کتاب محاکمه ی غرب، رومن گاری توی کتاب تربیت اروپایی ،گارودی توی کتاب آمریکا ستیزی ،نیز توی کتاب پیشتازان انحطاط ، فرانسیس فانون در دوزخیان ، آلن دوبنوا توی تحلیل هاش ، دادیانی و کیسلو توی نفوذ صهیونیسم در آمریکا و غیره ..

بعد از نسبت صلح با نظم نیهیلیستی حرف میزنید!!

 1.هیچ چیز اینها درون موقعیت مکانی ما تعریفی ندارد نیهلیسم نه بر ماست نه از درون ماست 

2. کشور در حال توسعه بیشترین نسبت را با تجدد و مدرن شدن میبیند تا مفاهیم غربی این مفاهیم درون وضعیت جفرافیایی پدید می آید تا خارج از آن 

بنابر این سخن بلغور کردن از یکی دوجین روشنفکر غربی که نقد درون دیسکورسی از غرب میکنند زمین تا آسمان فرق میکند تا پیدا کردن عواقب آن 

عواقبی که نه برای ماست نه از ماست در این گذر تاریخی 

3. بیشتر سوال و بهترین سوال پیش روی انسان مدرن حق فرد در بیان و مالکیت است و این وجه خود آزادیست 

سوال پیش روی روشنفکر باید این باشد نسبت ما با آزادی چقدر است و تلاش برای تحقق هر چه بیشتر آن در زندگی که با کمترین رنج باشد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۹
mahmood kangani

دیالکتیک همان پارادوکسال های منطق

ﻓﻠﺴﻔﻪﯼ ﮐﻼﺳﯿﮏ ﺍﺯ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﺗﺎ ﻫﮕﻞ ﺗﺎ ﭘﯿﺮﻭﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯﯾﻦ ﺁﻥ،

ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎﯼ ﮐﻠﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﻫﮕﻞ ﭘﺎﺳﺦﻫﺎﯾﯽ ﻧﺎﺑﺴﻨﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﺎﻥ

ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ، ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ ﺍﻧﺪ : ‏« ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽ ﯾﺎ ﺍﻣﺮ ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟ﻫﺴﺘﯽ ﯾﺎ ﻫﯿﭽﯽ ﺧﻼﺀ ‏( void ‏)؟ ﺟﻮﻫﺮ ﯾﺎ ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻥﮔﻮﯾﯽ؟ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽ

ﺑﺪﯾﻬﯽ، ﻓﻬﻢﭘﺬﯾﺮ، ﺭﺍﺳﺘﯿﻦ ﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩِ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪﭼﻨﯿﻦ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎﯾﯽ ﻃﺮﺡ ﺷﻮﻧﺪ؟‏» ﭘﺮﺳﺸﯽ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ

ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﮑﺮﺍﺭ، ﻫﻢﺍﺭﺯﯼ ‏(equivalency ‏) ﻭ ﺍﺑﻬﺎﻡِ ﻭﺍﮊﻩﯼ

‏« ﻫﺴﺘﯽ‏» ‏( ﮔﺎﻩ ﺭﺑﻄﯽ ﻭ ﮔﺎﻩ ﺟﻮﻫﺮﯼ ‏) ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽ، ﺳﻪﮔﺎﻧﻪ ﯾﺎ ﺳﻪﺷﻘﯽ ﺍﺳﺖ : ﺍﻟﻒ ‏)

ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﻨﻄﻘﯽ، ﺍﻟﻒ، ﺍﻟﻒ ﺍﺳﺖ : ﺗﮑﺮﺍﺭﺷﻮﻧﺪﻩ ـ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺪﯾﺪﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﯾﺎ ﻣﺪﻝ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻣﻄﻠﻖ ﻋﻤﻞ ﻣﯽﮐﺮﺩ ‏(ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺘﻌﺎﻝﺍﻻﻫﯿﺎﺕﺩﺍﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺘﺎﻓﯿﺰﯾﮏﺩﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺒﺎﺭﺗﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺑﯿﺎﻥ

ﻣﯽﮐﻨﺪ : ﻣﻦ ﺁﻥ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﻢ ‏( I am that I am ‏) ﺏ ‏) ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽﺍﻧﻀﻤﺎﻣﯽ، ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽِ ﺍﻧﻀﻤﺎﻣﯽِ ﺍﻣﺮِ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺻﯿﺮﻭﺭﺕﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﻫﺪ : ‏«ﻣﻮﺟﻮﺩ ‏[ état‏]، ﺍﺑﮋﻩﻫﺎﯼ ﻣُﻌﯿَّﻦ، ﺁﮔﺎﻫﯽ، ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ،‏« ﻣﻦ، ﺧﻮﺩﻡﺍﻡ«… ‏( I am myself ‏) ﮔﺮﻭﻩﻫﺎﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕِ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪﻫﻮﯾﺖ ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽ ‏( identity ‏) ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽﺟﻮﯾﻨﺪ، ﻣﯽﯾﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺗﺪﺍﻭﻡ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻧﺴﺒﯽ ﺍﺳﺖ. ﺝ ‏) ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽِ ﺩﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮑﯽ : ‏« ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﺍﺳﺖ «… ‏( I is an Other ‏) ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ … ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺑﺪﻝﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ‏» .ﺍﯾﻦ، ﺷﮑﻠﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺮِ ﻧﺴﺒﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪﻫﺎ، ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ، ﻭ ﺩﺭﺻﯿﺮﻭﺭﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽِ ﺩﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮑﯽ، ﺍﻣﺮ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺤﺖ ﻗﯿﻤﻮﻣﯿﺖِ ﺍﻣﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎ ﺗﻨﺎﻗﺾﻫﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺣﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ 

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽﮐﻪ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﭼﻨﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ، ﺍﯾﻨﻬﻤﺎﻧﯽِ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ

ﭘﻮﭼﯽ ﺗﻨﺰﻝ ﻣﯽﺩﻫﺪ، ﺗﻨﺎﻗﺾِ ﺩﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮑﯽ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺁﻥ ﻧﻔﻮﺫ ﻣﯽﮐﻨﺪ : ﺗﻨﺎﻗﺾِﺩﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮑﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺟﺎﯼ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﺜﺒﯿﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ،ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥِ ﺍﻣﺮ ﻧﺎﻣﺘﻔﺎﻭﺕ. 

ﺗﻨﺎﻗﻀﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﯽﺗﻮﺟﻬﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ

ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ، ﭘﺎﺭﺍﺩﻭﮐﺲ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ. 

ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﺧﻪﻫﺎﯼ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﻣﻨﻄﻖ ـ ﺗﺎ ﺳﺮﺣﺪِ

ﻣﻨﻄﻖ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ـ ﺑﺴﻂ ﻭ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﭘﺎﺭﺍﺩﻭﮐﺲﻫﺎ ﻭ

ﻣﻮﻗﻌﯿﺖﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﺍﺩﻭﮐﺴﯿﮑﺎﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، ﻧﯿﺰ ﮔﺴﺘﺮﺵ

ﯾﺎﻓﺘﻪ ‌ﺍﻧﺪ. ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻞ، ﮐﺎﺭِ ﺍﻣﺮ ﻣﻨﻔﯽ، ﺩﺭ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﻭ ﺳﺮﺩﺭﮔﻤﯽ ﺍﺩﺍﻣﻪﻣﯽﯾﺎﺑﺪ. ﺍﻣﺮ ﻣﻨﻔﯽ ﻭ ﺩﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮏ ﻫﺮ ﺩﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﺩﺭ ﺟﺎﻣﻪ ﭘﺎﺭﺍﺩﻭﮐﺲ ﺑﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪﺍﻧﺪ – ﻣﻨﻄﻖ، تجربه گرا ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻟﯿﺴﺘﯽ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮﺩﻩﺍﺳﺖ . ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻧﻈﺮﯼ ﻭ ﻋﻤﻠﯽ، ﻧﻘﺸﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ

ﺍﻧﻌﻄﺎﻑﭘﺬﯾﺮﯼ ﻧﺎﻣﻨﺘﻈﺮِ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻭ ﺑﻪﻭﯾﮋﻩ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽﺍﺵ ﺩﺭ

ﭘﯿﺸﺮﻓﺖﻫﺎﯼ ﻓﻨﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺳﯿﺒﺮﻧﺘﯿﮏ ﻭ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

 

ﻧﺒﺮﺩِ ﻣﻨﻄﻖ ﻭﺩﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮏ، ﺩﺭ ﺳﻄﺢِ ﻧﻈﺮﯼ، ﺷﮑﻠﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ‏« ﮐﻼﺳﯿﮏ ‏» ﺩﺭﺗﻔﮑﺮ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﺖ 

ﺍﻣﺮ ﻣﻨﻔﯽ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺪﺭﻥ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﭘﺎﺭﺍﺩﻭﮐﺲﻫﺎ ﻭ

ﺑﺤﺮﺍﻥﻫﺎ، ﻣﺨﺎﻃﺮﻩﻫﺎ ﻭ ﺗﻬﺪﯾﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺑﺮﺩ. ﺁﯾﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻤﺎﻣﯿﺘﯽ ﺍﺯ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻭ ﻗﻄﻌﺎﺕ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺮ ﻣﻨﻔﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟ (امر منفی همان دیالکتیک تفسیر شده که درون منطق جا دارد که منطق دانان آن را پارادوکس می نامند)


ﺗﺠﺮﺑﻪﮔﺮﺍﯾﯽ ﻣﻨﻄﻘﯽ ‏ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ

ﻓﻠﺴﻔﻪﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡِ ﻧﻈﺮﯾﻪﭘﺮﺩﺍﺯﯼ

ﺣﻘﯿﻘﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻢ ﮔﺰﺍﺭﻩﺍﯼ . ﻣﻮﻓﻘﯿﺖِ ﺁﻥ ﻣﺴﺘﻘﯿﻤﺎ ﺩﺭﮔﺮﻭِ ﮐﺎﻣﯿﺎﺑﯽﻫﺎ ﻭ ﻓﺸﺎﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ – ﺷﺒﮑﻪﺍﯼ ﻋﻈﯿﻢ ﺍﺯﻫﻢﺍﺭﺯﯼﻫﺎ ‏( ﻣﺎﻟﯽ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪِ ﺁﻥ ‏) ﻭ ﻧﺎﻫﻢﺍﺭﺯﯼﻫﺎ ‏(ﻧﺎﺑﺮﺍﺑﺮﯼﻫﺎ ‏)


ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺗﺰ ﺩﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮏ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ

ﻫﺎﻧﺮﯼ ﻟﻮﻓﻮﺭ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۵۷
mahmood kangani

اومانیسم کلاسیک

ﯾﻚ ﺍﻭﻣﺎﻧﯿﺴﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺑﺸﺮﻣﺪﺍﺭ

ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯽﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﻡﮔﺬﺍﺭﯼ ﺑﺮﺧﻮﺩﺵ ﺗﺮﻛﯿﺐ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻮﻟﯿﺪﻣﯽﻛﻨﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻭﻣﺎﻧﯿﺴﻢ ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺭﻧﺴﺎﻧﺲ ﺗﻮﺳﻂﻛﺴﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺍﺭﺍﺳﻤﻮﺱ ﺭﻭﺗﺮﺩﺍﻣﯽ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﯽﺭﻓﺖ، ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺕ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺗﺎﻛﯿﺪ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎﻃﺒﯿﻌﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﺎﻓﺘﻪﺍﯼ ﺟﺪﺍﺑﺎﻓﺘﻪ. ﺍﺳﺎﺳﺎﺍﻭﻣﺎﻧﯿﺴﻢ ﺍﯾﺪﺋﻮﻟﻮﮊﯼ ﻧﻮﺍﻧﺪﯾﺸﺎﻥ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﻛﺎﺗﻮﻟﯿﻚ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩﺭﻧﺴﺎﻧﺲ ﻭ ﺍﻭﻣﺎﻧﯿﺴﻢ ﻫﻢ ﺍﺭﺍﺳﻤﻮﺱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺘﻔﻜﺮﯼ ﻣﻮﻣﻦ ﻭﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺘﺮﺟﻢ ﺍﻧﺠﯿﻞ . ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﺘﯽ ﻛﻠﯿﺴﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺭﺑﺮﺍﺑﺮ ﺭﻓﺮﻣﺎﺳﯿﻮﻥ ‏( ﺍﺻﻼﺡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ‏) ﺭﺍﺩﯾﻜﺎﻝ ﻣﻄﺮﺡ ﻛﻨﺪ. ﺍﻣﺎ ﻫﺎﯾﺪﮔﺮ ﺍﻭﻣﺎﻧﯿﺴﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﻮﺑﮋﻛﺘﯿﻮﯾﺴﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯽﺯﻧﺪ، ﺗﺎ ﻋﻠﯿﻪﻛﻞ ﻣﺪﺭﻧﯿﺘﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺸﺮﻣﺪﺍﺭﯼ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻛﺮﺩﻩ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۵۲
mahmood kangani

پاپ امروزی پاپ فرانسیس است

ﻓﺮﻗﻪ ﻓﺮﺍﻧﺴﯿﺴﮑﻦﻫﺎ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﯿﺎﺕ ﻗﺪﯾﺲ ﻓﺮﺍﻧﺴﯿﺲ ﺗﺎ ﺳﺎﻝﻫﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﻭ ﭘﺎﭖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﻓﺮﻗﻪ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺗﺒﻌﯿﺖ ﺍﺯ

ﺭﻫﺒﺎﻧﯿﺖ ﺭﺳﻤﯽ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﻭﺳﻂ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽﺗﺮﺍﺷﯿﺪﻧﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ

ﺣﺎﻝ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۲۳ ﭘﺎﭖ ﮊﺍﻥ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺩﻭﻡ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺮﺗﺪﺍﻧﻪ

ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﺍﻧﺴﯿﺴﮑﻦﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻧﺪ.

ﮔﺮﭼﻪ ﻧﻘﺶ ﻓﺮﺍﻧﺴﯿﺴﮑﻦﻫﺎ ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﺟﺪﯾﺪ ﮐﻤﺮﻧﮓ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﺼﺮ

ﺣﺎﺿﺮ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻗﻪ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺭﻭﻧﻖ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﻌﺎﺻﺮ،

ﻓﺮﺍﻧﺴﯿﺴﮑﻦﻫﺎ ﻋﻤﺪﺗﺎً ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯿﺸﺎﻥ ﻧﻈﯿﺮ

ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻭ ﯾﺎ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﺍﯾﺪﺯ

ﺷﻬﺮﺕ ﺩﺍﺭﻧﺪ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۵۱
mahmood kangani